نویسنده مطالب زیر: سجاد رحیمی
پرسش از اسلام
|
یکشنبه 86 بهمن 21 ساعت 3:46 عصر |
سوال:
آیا ولایت فقیه «مطلقه» است و معناى مطقه بودن ولایت فقیه چیست؟
پاسخ: از قرآن شریف استفاده مى شود که اوامر و نواهى پیامبر اکرم (ص ) در همه امور و از جمله در امرحکومت را همگان باید قبول کنند حتى اگر بر ضرر آنها باشد و این ضرر اعّم از ضرر جانى ومالى و آبرویى و غیرها است (النبّى اولى بالمؤ منین من انفسهم )(58) (ما کان لمؤ منو لا مؤ منة اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم )(59) و آنچه کهدر مـورد اولوّیـت نـبـى اکـرم (ص ) نـسـبـت بـه مـؤ مـنـیـن گـفته شده که (این اولویّت ناظر بهمـسـائل عـمـومـى و اجـتـمـاعـى مـؤ مـنـیـن اسـت نـه امـور شـخـصـّیـه آنـان ازقـبـیـل مـال و خـانـه و نـامـوس شـخـصـى آنـان )، حـرفـى اسـت نـادرسـت و تـقـیـیـد بـدوندلیل آیه شریفه است ، چنانکه استاد بزرگوار ما و مفسر عظیم الشاءن مرحوم علامه طباطبایى ـقـدس الله نـفـسـه الزکـیـه ـ در تـفـسـیـر شـریـف المـیـزان درذیل آیه شریفه فرموده اند که (این اولوّیت ، مطلقه و در اتمام امور دین و دنیاى انسانها جارىاسـت )(60) و هـیـچ دلیـلى بر انحصار آیه شریفه در امر خاصى نظیر تدبیر اموراجـتـمـاعـى یـا مـسـاءله قـضـاوت و یا امر دیگرى وجود ندارد و این مطلب جاى تعجب نیست چرا کهپـیـامـبـر (ص ) نـمـایـنـده خـداونـد است و جز خیر و صلاح فرد و جامعه را در نظر نمى گیرد وبنابراین همین اولویت هم در مسیر منافع بشر خواهد بود.
مـسـئله (اولویت بر مؤ منین ، پس از نبى اکرم (ص ) به معصومین (ص ) اختصاص داده شده است ولذا آن بـزرگـوار در جـریـان غـدیـر خـم پـس از آنـکـه حـاضـران سـؤال فـرمـود کـه اءَلَستُ اءولى بِکُم من اءنفسکم ) آیا من به شما اولى از خود شما نیستم ؟ و آنانپـاسـخ مثبت دادند، آنگاه فرمودند (من کنت مولاه فهذا علىٌ مولاه )(61) و اما پس از غیبتکـبـرى ایـن امـر بـه ولى فـقـیـه اخـتـصـاص داده شـده و هـمـانـطـور کـه دردلایـل و روایـات مـربـوطـه آمـده است و از این جهت حضرت صادق (ع ) در مقبوله عمر بن حنظله مىفـرمـایـد: (ردّ کـنـنـده فـقـیـه ردّ کـنـنـده مـا و ردّ کـنـنـده مـا ردّ کـنـنـده خـداونـد اسـت و ایـنعمل در حد شرک به خداوند است )(62). از اینرو آنجا که تشخیص و صلاح حکومت باشد نظیر امر به جنگ ، امر به اخذ مالیات ، امر بهطـلاق بـه عـنـف و غـیـرها باید مسلمین تابع صد در صد باشند و این وظیفه تبعیّت حتّى در موردمـراجـع تـقلید و حتى در مورد اعلم از ولى فقیه هم جارى است و این مطلب یک امر ضرورى است وبـدون آن هـرج و مـرج و اخـتـلال نـظـم لازم مـى آیـد و لذا ایـناشـکال هم که گفته شده (ولایعت فقیه اگر انتصابى باشد لابد به عنوان عامّ فقهاء است نهبـه عـنوان اشخاص و انتخاب خبرگان شخص خاصى را، موجب عدم ولایت دیگران نمى شود و درایـن صـورت بـا تـعدد فقهاى منصوبین در یک زمان و با اختلاف نحوه درک و انظار آنان چه برسـر اسـلام و مـسـلمـیـن مـى آیـد) بیشتر یک اشکال سطحى و ناشى از عدم دقت در مجموع روایاتمربوطه است تایک اشکال علمى زیرا: اولا آنـچـه کـه از مـجـمـوع روایـات ، مـسـتـفـاد اسـت آن اسـت کـه امـارت و حـکـومـت و ولایـت در مـقـامعـمـل بـراى یـکـى از فـقـهـاء ثابت مى شود و بقیه فقهاء او را معاونت و معاضدت مى کنند و بهعـبارت دیگر بر طبق برخى از روایات نظیر مقبوله عمر بن حنظله ،(63) ولایت مطلقهبـصـورت (اقـتـضائى ) و (شاءنى ) براى هر فقیه واجد شرائطى ثابت است ولى روایاتدیـگـرى وجـود دارد کـه بر کیفیت ولایت در مقام (إ عمال ) $ دلالت میکند که در حقیقت این دسته ازروایـات بـه یـک مـعـنـا مـفـسـر دسـتـه قـبـل اسـت کـه نـمـونـه آن هـمـان روایـتفـضـل بـن شـاذان (64) از حـضـرت رضـا(ع ) و نـیـز روایـت ابـن ابـىیـعـفـور(65)از امـام صـادق (ع ) و نـیـز چـنـدیـن روایـت دیـگـر است ، که دراین روایاتتـصـریـح شـده کـه در زمان واحد، بیش از یک امام و والى و ولىّ وجود ندارد چرا که تعددّ، موجبهـرج و مـرج و اخـتـلال نـظـام اسـت و اسـاسـاً ایـن روایـات هـم ارشـادى اسـت چـرا کـهعقل نیز بر این مطلب و ضرورت آن حاکم است . ثـانـیـاً: (ادلّ الدلیـل عـلى شـى ء وقـوعـه )، بـهـتـریـندلیل بر یک امر، وقوع خارجى آن امر است . آیا اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه و اجراء آن از ابتداىتـشـکـیـل نـظـام اسـلامى در کشور ایران ـ که بر اساس نظریه بنیانگذار نظام (ره ) و بر طبققـانـون اسـاسـى مـصـوّب مـلّت شـکـل گـرفـتـه ـ تـا کـنـون مـوجـباختلال و هرج و مرج شده است و خلاصه مطلب روشن تر از آن است که نیاز به بسط کلام داشتهباشد. بـنـابـراین آنچه که گذشت معناى (ولایت مطلقه فقیه ) این است که مفاد دو آیه شریفه اى کهدر ابـتـداى این نکته ذکر شد یعنى مسئله (اولویت بر مؤ منین ) پس از غیبت کبرى به ولى فقیهاختصاص دارد. بـنـابـرایـن آنـچـه از سـر ناآگاهى و یا از روى عناد در تفسیر ولایت مطلقه گفته شده که مثلاً(ولىّ فقیه ، ولایت بى حدّ و حصر بر جان و مال و ناموس مردم دارد) و الى غیر ذالک و بعد همبـه ایـن اسـتـنـاد گـفـتـه مـى شـود کـه (تعبیر ولایت مطلقه فقیه بد تعریف کردن است و موحباشمئزاز و وحشت مردم است و موهم ولایت بى حدّ و حصر است و بوى استبداد و دیکتاتورى مى دهد وهـرگـز خداوند براى فرد غیر معصوم جائزالخطاء چنین ولایتى را قرار نمى دهد و مورد رضایتاو هـم نـیـسـت و اگـر فـرضاً از نظر تئورى و بحث مدرسه اى ، ولایت مطلقه فقیه را بپذیریمولى در محیط و جوّ امروز که مردم نوعاً داراى رشد فکرى و شعور سیاسى مى باشند و با جهانخـارج ارتـباط دارند و آزادیهاى سیاسى کشورهاى جهان را مشاهده مى کنند، نادیده گرفتن آراء ونظریات مردم و سلب آزادى هاى سیاسى از آنان و اصرار بر ولایت مطلقه فقیه و لزوم تسلیمهـمـه اقـشـار در بـرابـر نـظـر یـک فـرد غیر معصوم جائزالخطاء موجبِ زدگى و عصیان آنان مىشـود)!! اینگونه اظهار نظرها بیشتر اشبه به حرف هاى سیاسى و عوام پسند است تا نظریهعلمى و فقهى ، آخر کدامیک از فقهاء عظام و کدامیک از اصحاب ـ رضوان اللّه علیهم ـ ولایت مطلقهرا این طور تعریف کرده اند که حالا ما بخواهیم در صدد تخطئه آنها برآئیم ؟ (ولایـت مـطـلقه فقیه ) یعنى آنکه ولىّ امر در هر سه منصب (فتوى ) و (قضاء) و (حکومت )داراى ولایـت اسـت و مـحـدوده ولایـت او مـحـدود به منصب (فتوى ) یا منصب (فتوى ) و (قضاء)نـیـسـت و او در چـارچوب منافع اسلام و مصالح جامعه اسلامى ، حقّ دخالت در همه شئون اجتماع رادارد و از هـمـیـن جـهـت اسـت کـه هـر سه رکن اساسى نظام یعنى رکن تقنینى ، رکن قضایى و رکناجرایى تحت اشراف و اختیار ولایى اوست . (ولایت مطلقه فقیه ) یعنى آنکه ، به دلالت عقل و شرع ، احدى حقّ دخالت و تصرّف در شئوناجـتـمـاعـى را نـدارد و در حـقـیـقـت احـدى ولایـت نـدارد مـگـر خـداونـدمتعال و یا کسى که از ناحیه خداوند منصوب باشد و لذا در زمان غیبت امام معصوم (ع )، اگر کسىبـخـواهـد در شـئون حـکـومـت و ولایـت تـصـرّف کـنـد، بـایـد مـاءذون از سـوى ولىّ فقیه باشد وعـمـل وى مـورد تـنفیذ رهبرى حکومت اسلامى قرار گیرد و از این جهت در نظام مقدس جمهوى اسلامىبـراسـاس اصـول قـانـون اسـاسـى کـشور، مناصب رییس قوه مجریه و رییس قوه قضائیه بهصـورت مـسـتـقـیم و قوه مقنّنه به واسطه شوراى نگهبان از سوى مقام معظّم رهبرى و ولىّ فقیهمورد تنفیذ قرار مى گیرد و بدون تنفیذ او، هیچیک مشروعیّت ندارند. (ولایت مطلقه فقیه ) یعنى همانکه استاد عظیم الشاءن ما، حضرت امام خمینى ـ اعلى اللّ ه کلمتهـ فـرمـودنـد کـه (حـکـومـت کـه شـعـبـه اى از ولایـت مـطـلقـهرسـول اللّ ه (ص ) اسـت یـکى از احکام اوّلیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیّه حتى نماز،روزه و حج است ... و مى تواند هر امرى را چه عبادى و چه غیر عبادى که جریان آن مخالف مصالحاسـلام اسـت از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند...)(66) و به تعبیر دیگر ایشان(اگـر اخـتـیـارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه إ لهیه است باید عرض کنم که حکومت الهیه وولایت مطلقه مفوّضه به نبى اکرم (ص ) یک پدیده بى معنا و محتوا باشد).(67) بـنـابـرایـن لازم است کسانى که براى ردّ ولایت مطلقه به برخى فرمایشات حضرت امام (ره )اسـتـناد مى کنند به این تعابیر بلند و نظائر آن نیز دقت کرده و چشم خود را از این فرمایشاتنپوشانند که اءخذ به بعض کلام و وانهادن بعض دیگر شیوه غیر مرضیّه و غیر علمى است . و خـلاصـه بـایـد گـفـت تـعـبـیـر (مـطـلقـه ) یـک اصـطـلاح اصـولى اسـت وتاءویل و تحوّل آن به (مطلقه ) در اصطلاح رایج علوم سیاسى امروزى یعنى (حکومت مطلقهفـردى ) و قـرار دادن آن در قـبـال (مـشـروطـه ) اسـاسـاً امـرى اسـتبـاطـل و نـاشـى از خـلط مباحث و عدم دقّت و یا خداى ناکرده مغالطه و عناد است . (اعوذ باللّ ه منالعناد و العصّبیة ).
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|